مطالب پر بازدید
مطالب تصادفی
اندوه بزرگ

آری

اندوه بزرگی است ....

صدف خالی ساحل بودن

به تن گردنِ آویز ز رویای سحر

عاشقش باشی و میلت سوی راحل بودن

موج مواج تلنبار سپیدم در ذهن

شیشه ی رخسار مرا

سادگی در مژه ی سِحر به اندازه ی کاحل بودن

سوی اشک و نگهت بر در ایوان دلم

مرحل و حائل بودن

داود شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 7
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نبض شعر

نبض شعرم کم بزن غم را، که سرریزم هنوز

با من از خنده نگو ، از گریه لبریزم هنوز

آسمان سهمگین امر هبوطش دست توست

نور مهتابی بتابان ، ماه گلریزم هنوز

هرچه باشد خشت جانم لعبتی ازگلعذار

قطره‌ی باران شدم از ابر آویزم هنوز

پرسشی درسینه ام حکم وصال ازفصل کوچ

برگ زردی از درختی، یاد پاییزم هنوز

جرعه جرعه سوختن دل را هوایی می کند

لیکن این درمان دردم رو به تجویزم هنوز

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 6
برچسب‌ها: داودشمسی ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شعر سلیمان

گر سلیمان هم که باشی

گرد جهان را گردی

عاشق که شوی

قالیچه بی تو پرواز میکند

داود شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 6
برچسب‌ها: داود شمسی , شعر , عاشقانه ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تقاص

تقاص رفتنت را در شبی دلگیر خواهم داد

و گر یک روز باز آیی ! جوابت دیر خواهم داد

اگر آن روز آیی که دگر‌ کورم‌،نمیبینم

جواب عشق و مهرت را به ضرب تیر خواهم داد

نترس از من همه اینها فقط لاف است و ترساندن

زبانم را به وقت دیدنت تغییر خواهم داد

و مثل روزگار پیش اگر‌ مویت برون باشد

دوباره داد خواهم‌زد و بر تو گیرخواهم داد

ولی افسوس جشن ات شد و تو مال دگر‌ گشتی

اگر یک روز باز آیی جوابت دیر خواهم داد

#داوود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 5
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صبح دل

گر چنان آیینه ای، اینسان پریشانم چرا

بر سر زلف و نگاهت مات و حیرانم چرا

گریه بر گردون غمها میکنم بی اختیار

در فراقم کرده ای جان رابه قربانم چرا

تا دلم شد چاک ، در فکر گریبان کردنش

وقت آن آمد قلم آغشته با جانم چرا ؟

گرچه پیرم دررهش، قربان جانش میشوم

می‌کشد امید پیری ، عشق جانانم چرا

در خطای دیدگان ، ناز وادایش دیدنی

می‌برد در راه شوقش چون بیابانم چرا

چون نسیم صبح دل آکنده از عطر نوا

بر سر کوی فنا ققنوس دورانم چرا

تعداد بازدید از این مطلب: 10
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جان آتش افتاده

آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو

قدحی غرق شرابم که پرم از می تو

به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت

بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو

ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را

می رود سوز زمستان به سراغ دی تو

هرکه باشد به دل و دیده خمار لب یار

در طوافت برود سوی دیار ری تو؟

من به جان آمدم ازحسرت گلخنده ی تو

مات و مبهوت بخوانم غزلی در طی تو

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 7
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شیره ی انجیر

سخنت بند دل و شیره‌ی انجیر نشد

رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد

به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر

که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد

شب هجران تو ، آن روز که می‌کرد دلم

خواب در چشم و خیال از نظرم سیر نشد

آنکه بر چشم من آمد ، به سر کوی تو باز

بر در غیر تو از اشک ، دو صد شیر نشد

آنکه با زلف تو افتاد ز سر پنجه برون

کار او ، جز به دو ابروی تو ، تدبیر نشد

تا نیامد به سر کوی تو ، داود به دل

از پی قافله ، چون باد صبا ، پیر نشد

تعداد بازدید از این مطلب: 14
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


طبیب

شمیم عطر تو اینجا غریب است

نسیم خنده ات نرم و نجیب است

دلم ازبوی تو مست است گویی

نگاه عاشقی من را نصیب است

همان‌حرفی که دل را از تو رانده

نواهایش همین روح شکیب است

دل معشوق و عاشق در بَرِ هم

شده عشقی که وصف آن عجیب است

به یاد آن شبی که چشمک از دور

دلم باچشم هایش چون رقیب است

پرم از خاطرات خوب و شیرین

که عشقت در دلم رنجی نهیب است

ز هر بوسه که‌ چون مرهم به زخمم

مرا در هر کجا چون یک طبیب است

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 10
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عشق مادر

《 عشق مادر》

وصالش صحن دل را بیقرار است

دلش مملوه از مهر و قرار است

کلامی را به شرح و وصف او نیست

چون او لطف و کمالی از هزار است

حریمش نام گل را پایدار است

چو با آیینه ها همواره یار است

سخن را آب و رنگ و مهراونیست

دلش با عشق و نقش او قرار است

به عشق نام مادر شعر گویم

که در شورش نفس های بهار است

چو نامش را به دیوانها نویسم

که دور از خستگی درهرغبار است

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 9
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


روال کنونی

عطر تنت را

لای دفتر شعرهایم بریز

تا معنی عشق ، در شعر جاری شود

تا کلمات در معنی بوسه ها غلت زنند

تا گرده های بهاری تنت ، شعر بهاری بسرایند

ادامه بده...

چرا که عطرت، ایهام شعر هایم است

تو اگر نزد من باشی

به درد ها لبخند میزنیم

به رفتن ها سلام‌میدهیم

دشمنان را به آغوش میکشیم

بر زخم‌ها بوسه میزنیم

هنگام دویدن پرواز میکنیم

بودن تو برعکس روال تکراری کنونیست.

مرور خاطراتت بهانه ی زندگیست

بی تو...

وسط بی وزن ترین شعر جهان ساکن شده ام

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 7
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0




تعداد صفحات : 1