مطالب پر بازدید
مطالب تصادفی
شیره ی انجیر

سخنت بند دل و شیره‌ی انجیر نشد

رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد

به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر

که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد

شب هجران تو ، آن روز که می‌کرد دلم

خواب در چشم و خیال از نظرم سیر نشد

آنکه بر چشم من آمد ، به سر کوی تو باز

بر در غیر تو از اشک ، دو صد شیر نشد

آنکه با زلف تو افتاد ز سر پنجه برون

کار او ، جز به دو ابروی تو ، تدبیر نشد

تا نیامد به سر کوی تو ، داود به دل

از پی قافله ، چون باد صبا ، پیر نشد

سخنت بند دل و شیره‌ی انجیر نشد

رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد

به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر

که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد

شب هجران تو ، آن روز که می‌کرد دلم

خواب در چشم و خیال از نظرم سیر نشد

آنکه بر چشم من آمد ، به سر کوی تو باز

بر در غیر تو از اشک ، دو صد شیر نشد

آنکه با زلف تو افتاد ز سر پنجه برون

کار او ، جز به دو ابروی تو ، تدبیر نشد

تا نیامد به سر کوی تو ، داود به دل

از پی قافله ، چون باد صبا ، پیر نشد

تعداد بازدید از این مطلب: 15
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0




می توانید دیدگاه خود را بنویسید



تعداد صفحات : 1