مطالب پر بازدید
مطالب تصادفی
عشق یعنی

عشق یعنی که به دیدار تو بیمار شوم

تو دوا باشی و من باز خریدار شوم

پلک بگشا سحرت خیر ، به بالین من آی

عشق یعنی که به غمهای تو تیمار شوم

هر سحر چشم شما مبدا پرواز من است

عشق یعنی به گلستان تو پر بار شوم

چهره ات یاد دلم افتد و با هر نفست

عشق یعنی که من از مهر تو سرشار شوم

تعداد بازدید از این مطلب: 6
برچسب‌ها: شعر , داودشمسی , معشوق , شاعرانه ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گیسوی تو

گر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست

بهترین‌محصول حالم در بَرِ ابروی توست

چادرت را سر کنی جنگ جهانی میشود

عامل این جنگ خونین هم سر تک موی توست

مثل زنبوری که شبگرد گلستان بوده است

صاحب این زحمتم، زیباییش کندوی توست

من شدم صیاد گیسوی رخ مهتاب تو

اینهم از لعل لبت در مستی و جادوی توست

شهر ویران گشته از ویرانی گیسوی تو

مست چشمانت که جانم در جهان کوی توست

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 31
برچسب‌ها: داودشمسی , شعر , شاعری , ادبیات , عشق ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گلستان

نفسم بند آمد و مانند یک افسانه شد

گونه اش را بوسه ای آن هم چو یک پیمانه شد

در قمار شرط دل ، من هم چو دل ها باختم

این من عاقل پس از تو همچو یک دیوانه شد

دل به گیسوی تو و امواج دریا میزنم

مثل شهری که پس از تو همچو یک ویرانه شد

گل میاندازم ز بوسه چشم زیبای تو را

بادبان روسری، من را چو یک کاشانه شد

در کنارم‌چون تویی بی اعتنایی میکنم

دلبری کردم زاو، بعدش چو یک مستانه شد

مینویسم همچو چشمان خمارت یک غزل

خنده زد، گل ها شکفت و، بوستان گلخانه شد

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 10
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شعر: مسمار

منو و تو هر دویمان عشق همین‌تکراریم

گر که تجدید شود مانده از آن افکاریم

شده تا صبح شوی باعث اشک دل او؟

هر چه رنجی کشمَش عاشق آن دلداریم

مدتی هست که صحرا شده این صحن دلم

هر چه خشکی شودش ، لاله ی آن گلزاریم

کوچه ی دلتنگی ام از درد دل بیمار گشت

هرچه باشد یادیاران بوده و مبهوت آن انکاریم

دائما رآفت تو بوده بر این شانه ی من

عشق هم گرتخته باشد ما فقط مسماریم

گویی ازهیبت چشمت این بیانم گنگ شد

عشق مصدوم شد و ما همچو یک آواریم

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 10
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صدف خالی

صدف رنگی خالی به سواحل بودن

عاشق موج سحرها، چو راحل بودن

تو غریبانه سفر، در شب دریاها کن

سادگی در مژه ی سِحر، زکاحل بودن

غم ایام مخور ، جوهری ازنورببار

قطره اشک شما بهر فواصل بودن

سوی زندان تنم در طلب سرمستی

چوردیف سخنم صرف مراحل بودن

مآمن اشک قلم در صدف تن داری

تویی آن یار سخن ختم مراحل بودن

داود شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 11
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جت کاغذی

کاش فاصله ام‌ با تو

به قدری کم بود که

رابط پیاممان یک #جت_کاغذی بود

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 8
برچسب‌ها: داود شمسی , شعر , عاشقانه ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یار جان

یـــار جـــان...

تـو آیَـت جَمــالِ حَـق در زمـینــی

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 9
برچسب‌ها: داود شمسی , شعر ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0




تعداد صفحات : 1