مطالب پر بازدید
مطالب تصادفی
شیره ی انجیر

سخنت بند دل و شیره‌ی انجیر نشد

رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد

به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر

که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد

شب هجران تو ، آن روز که می‌کرد دلم

خواب در چشم و خیال از نظرم سیر نشد

آنکه بر چشم من آمد ، به سر کوی تو باز

بر در غیر تو از اشک ، دو صد شیر نشد

آنکه با زلف تو افتاد ز سر پنجه برون

کار او ، جز به دو ابروی تو ، تدبیر نشد

تا نیامد به سر کوی تو ، داود به دل

از پی قافله ، چون باد صبا ، پیر نشد

تعداد بازدید از این مطلب: 14
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


طبیب

شمیم عطر تو اینجا غریب است

نسیم خنده ات نرم و نجیب است

دلم ازبوی تو مست است گویی

نگاه عاشقی من را نصیب است

همان‌حرفی که دل را از تو رانده

نواهایش همین روح شکیب است

دل معشوق و عاشق در بَرِ هم

شده عشقی که وصف آن عجیب است

به یاد آن شبی که چشمک از دور

دلم باچشم هایش چون رقیب است

پرم از خاطرات خوب و شیرین

که عشقت در دلم رنجی نهیب است

ز هر بوسه که‌ چون مرهم به زخمم

مرا در هر کجا چون یک طبیب است

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 11
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گلستان

نفسم بند آمد و مانند یک افسانه شد

گونه اش را بوسه ای آن هم چو یک پیمانه شد

در قمار شرط دل ، من هم چو دل ها باختم

این من عاقل پس از تو همچو یک دیوانه شد

دل به گیسوی تو و امواج دریا میزنم

مثل شهری که پس از تو همچو یک ویرانه شد

گل میاندازم ز بوسه چشم زیبای تو را

بادبان روسری، من را چو یک کاشانه شد

در کنارم‌چون تویی بی اعتنایی میکنم

دلبری کردم زاو، بعدش چو یک مستانه شد

مینویسم همچو چشمان خمارت یک غزل

خنده زد، گل ها شکفت و، بوستان گلخانه شد

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 10
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اندوه بزرگ

آری

اندوه بزرگی است ....

صدف خالی ساحل بودن

به تن گردنِ آویز ز رویای سحر

عاشقش باشی و میلت سوی راحل بودن

موج مواج تلنبار سپیدم در ذهن

شیشه ی رخسار مرا

سادگی در مژه ی سِحر به اندازه ی کاحل بودن

سوی اشک و نگهت بر در ایوان دلم

مرحل و حائل بودن

داود شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 8
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صدف خالی

صدف رنگی خالی به سواحل بودن

عاشق موج سحرها، چو راحل بودن

تو غریبانه سفر، در شب دریاها کن

سادگی در مژه ی سِحر، زکاحل بودن

غم ایام مخور ، جوهری ازنورببار

قطره اشک شما بهر فواصل بودن

سوی زندان تنم در طلب سرمستی

چوردیف سخنم صرف مراحل بودن

مآمن اشک قلم در صدف تن داری

تویی آن یار سخن ختم مراحل بودن

داود شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 11
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جت کاغذی

کاش فاصله ام‌ با تو

به قدری کم بود که

رابط پیاممان یک #جت_کاغذی بود

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 8
برچسب‌ها: داود شمسی , شعر , عاشقانه ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یار جان

یـــار جـــان...

تـو آیَـت جَمــالِ حَـق در زمـینــی

#داود_شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 9
برچسب‌ها: داود شمسی , شعر ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شعر سلیمان

گر سلیمان هم که باشی

گرد جهان را گردی

عاشق که شوی

قالیچه بی تو پرواز میکند

داود شمسی

تعداد بازدید از این مطلب: 7
برچسب‌ها: داود شمسی , شعر , عاشقانه ,
|
امتیاز مطلب : NAN
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0




تعداد صفحات : 1